بررسی ابعاد تحولِ حماس(3)؛
پیشنهادهای راهبردی برای مواجهه با حماسِ جدید
حماس میتواند دروازهی اتصال جمهوری اسلامی ایران با اخوانالمسلمین به عنوان سازمانی منطقهای باشد. آیندهی خاورمیانه را اخوان شکل میدهد، از این منظر از دست دادنِ رابطهی قوی با زیرمجموعهی فلسطینیِ این سازمان در فضای نوین منطقهای کار درستی به نظر نمیرسد.

در بخش نخست با توجه به مبتنی بودنِ بحثِ تحول حماس بر رفتارهای برخی رهبران آن در ماههای اخیر، به بررسیِ نشانههایی پرداختیم که گویای تحول سیاست داخلی و رویکردهای منطقهای حماس بوده و در این زمینه مورد استناد است. دربخش دوم نیز مصداقهای چنین تحولی را بررسی کردیم. در این قسمت نیز. ضمن بررسی ابعاد تحولات مرتبط با حماس به ارائه چند پیشنهاد راهبردی برای مواجهه با این گروه فلسطینی خواهیم پرداخت.
ابعاد تحول
یکی
از محورهای تحول حماس، بروز و رسانهای شدنِ اختلافات میان رهبریِ داخلی و
خارجیِ حماس است. در این معنا، جنبش حماس در گذار از رویکردی به رویکرد
دیگر، که چه بسا دگرگونیِ استراتژیکی نیز در پی داشته باشد، شاهد جدال و
اختلافاتی اساسی در سطح رهبری است. روشن است که تحول یک جنبشِ آزادیبخش
اختلافات داخلی را دامن میزند، همچنان که پس از گذار فتح از مبارزهی
مسلحانه به اوسلو، مخالفت داخلی در این جنبش با رویکرد نوین یاسر عرفات تا
درگذشت وی ادامه داشت.
اگرچه در
برابر این نکته، این برداشت نیز مطرح میشود که اختلافات داخلی مسئلهای
عادی است و حماس پیشتر نیز شاهد چنین اختلافاتی در سطوح رهبری بوده است.
با این حال، تحولی اساسی به خود ندیده است؛ اما در مقابل باید گفت اختلافات
داخلی حماس هیچگاه به این سطح نرسیده بود، افزون بر این، اختلافات داخلی
پیشین حماس در اوایل هزارهی سوم اختلافاتی تاکتیکی بود، اما تحولات نوین
دربرگیرندهی رگههای استراتژیک است که در طرح مباحثی چون «مقاومت
مسالمتجویانه» در برابر «مقاومت مسلحانه» نمود مییابد؛ تحولی که طبعاً در
مسیری است که فتح دو دهه پیشتر وارد آن شده بود. به عبارتی، «با اینکه
بلندپروازیهای شخصی طبعاً در تنشها نقش دارد، آنچه در محوریت قرار گرفته،
کشمکشی بنیادین بر سر شخصیت [ماهویِ] حماس است.»[1]
اگرچه میتوان در مورد اختلافات داخلی حماس از رقابت بر سر قدرت نیز سخن
گفت. با این حال، به نظر میرسد محوریتِ این اختلافات تداوم یا تغییر
رویکردِ منطقهای و داخلی حماس متناسب با تحولات منطقه است.
میتوان
رویکرد نوین حماس را در قالب رقابتهای فلسطینی بر سر کسب مشروعیت
منطقهای و بینالمللی نیز تبیین کرد. در این معنا، تحرکات رهبری حماس، که
جویای پذیرش واقعیتهای نوین منطقهای در راستای رسیدن به قدرت ارزیابی
میشود، با اهداف تأسیسیِ این جنبش همخوانی ندارد و اولویت مقاومت را فدای
پذیرش بینالمللی و داخلی برای رسیدن به قدرت میکند.
در
واقع، میتوان رویکرد نوین حماس را در قالب رقابتهای فلسطینی بر سر کسب
مشروعیت منطقهای و بینالمللی نیز تبیین کرد. در این معنا، تحرکات رهبری
حماس، که جویای پذیرش واقعیتهای نوین منطقهای در راستای رسیدن به قدرت
ارزیابی میشود، با اهداف تأسیسیِ این جنبش همخوانی ندارد و اولویت مقاومت
را فدای پذیرش بینالمللی و داخلی برای رسیدن به قدرت میکند.[2]
اگرچه این تحول جنگ قدرت داخلی در رهبریِ حماس را نفی نمیکند، اما محوریت
را از این بحث حاشیهای میگیرد. در این زمینه، حماس با هدف دستیابی به
شناسایی بینالمللیِ فزایندهای که احزاب اخوانالمسلمین در جهان عرب به
دست میآورند، در صدد بازتأسیس اخوانالمسلمین فلسطین است. تأسیس
اخوانالمسلمین فلسطین، از سوی حماس، سه نتیجه در پی خواهد داشت:
-
چنین تحولی میتواند به دگرگونیِ تمرکز اسلامگرایان فلسطینی بینجامد،
زیرا هویت حماس (و حتی نامش) بر «مقاومت» تأکید دارد؛ اما سازمانهای اخوان
خود را فراگیر و دارای ابعاد دینی، اجتماعی، آموزشی، نیکوکارانه و سیاسی
نشان میدهند.
- احتمال تغییر
زنجیرهی رهبری در درون این سازمان وجود دارد. برای مثال، خالد مشعل از
ریاست دفتر سیاسی جنبش به «ناظر کل» جماعت اخوان فلسطین، که پستی احتمالاً
بانفوذتر خواهد بود، منتقل شود.
-
ممکن است جماعت اخوان فلسطین تنها به تقلید از ساختارها اکتفا نکند، بلکه
به سوی تقلید از رفتار جنبشهای اسلامگرای موفق در شمال آفریقا، که
کامیابی انتخاباتی قابل توجهی از طریق تأکید بر اصلاح سیاسی تدریجی و
گفتمان آرامکننده کسب کردند، برود.[3]
بحث
تأسیس حزب آزادی و عدالت فلسطین به سبک مصر نیز مطرح شده است. در این طرح،
حماس همچون اخوانالمسلمین مصر، ضمن حفظ ساختار خویش به عنوان یک جنبش
فراگیر و فراسیاسی، اولویتهای نوینِ ناشی از تحولات منطقهای را هضم
میکند. حماس احتمالاً، با تفکیک مقاومت و مشارکت سیاسی از طریق تأسیس یک
حزب، تلاش خواهد کرد از جو مساعد بینالمللی در مورد اخوان بهره بگیرد و در
کنار آن، از بروز و گسترش اختلافات داخلی در سطح رهبری، که احتمال میرود
به انشعابهایی در این جنبش بینجامد، جلوگیری کند. طبعاً حرکت از مقاومت به
سوی سیاست رسمی و ادغام این دو، مقاومت را تحت تأثیر قرار خواهد داد. این
همان تحولی است که حماس را بر سر دو راهیِ سرنوشتسازی قرار داده است و
رهبریِ آن را دچار شکاف کرده است و به همین دلیل توافق بر سر آن چندان آسان
نیست.
گذشته از تأثیر اختلافات
داخلی و سطح تنش میان رهبران بر سر رویکردِ نوین حماس، تحولات منطقهای
نیز بر شدت و گسترهی این تحول اثرگذار خواهد بود. طبعاً تحولات سوریه یکی
از این مؤلفههای اثرگذار است. تداوم بحران و ناتوانیِ هیچ یک از دو
طرف نزاع بر فائق آمدن و فیصله دادن به بحران سوریه، احتمالاً اختلافات
داخلیِ حماس را تداوم خواهد بخشید. اما فائق آمدنِ نظام سوریه میتواند به
تداوم خطمشی مقاومت و به ویژه غلبهی رویکرد آن دسته از رهبرانِ داخلیِ
حماس بینجامد که از ابتدا با تکرویهای خالد مشعل و برخی حامیان داخلیِ وی
مخالف بودند. اما غلبهی مخالفانِ اسد میتواند به جداییِ کاملِ حماس از
تاریخِ اتحاد با محور مقاومت و صفبندیِ کامل آن با کشورهای عربی در برابر
محور مقاومت از جمله ایران بینجامد. در این زمینه اخیراً موسی ابومرزوق،
مرد شمارهی دو حماس، در قاهره بیان داشت که اگر ایران بخواهد جایگاه خود
را در افکار عمومی عربی حفظ کند، باید کمک به نظام سوریه را متوقف کند.[4]جریتر
از پیش کرده است. طبعاً رویکرد اخوانالمسلمین مصر تأثیری مستقیم بر
جهتگیریِ حماس داشته و خواهد داشت. به علاوه جنگ غزه، که به تقویت حماس
انجامید،[5] آن را در اتخاذ رویکردهای نوین
حماس،
به عنوان جنبشی آزادیبخش، جویای آزادسازیِ سرزمینهای فلسطینِ تاریخی
بود؛ اما حماس سیاسی و جویای قدرت نمیتواند همچون گذشته، در معنای
حداکثری، جنبشی آزادیبخش به شمار رود. از آنجا که رویکرد نوین حماس
رویکردی حداکثری و به معنای تلاش برای کسب قدرت و رهبریِ مسئلهی فلسطین در
دو بُعدِ سیاسی و مقاومت است، آیندهی این جنبش نمیتواند همچون گذشته بر
مقاومت مسلحانه در راستای آزادسازیِ سرزمین مبتنی باشد. حماس در سالهای
گذشته از هنگامی که حکومت بر فلسطین و سپس بر غزه را بر عهده گرفت، به
خوبی، بر مشکلات ادغام مشی مقاومت و سیاستِ رسمی، آن هم در سایهی وجود
اشغالگری قدرتمند، پی برده است؛ از این منظر است که میتوان گفت حماس در
جهت تحولی بنیادین گام بر میدارد، تحولی که نشانههای آن به تدریج هویدا
میشود.
حماس
به صورتی تدریجی سیاست خود در قبال سوریه را تغییر داد. این بدان معناست
که این تحولِ سیاسی مولودِ مجاب شدنِ رهبریِ حماس به لزوم تغییر سیاست خود
در قبال سوریه بود. لذا ایران باید از تبدیل شدنِ سوریه به باری استراتژیک
در روابطش با حماس اجتناب کند و از این رابطه برای پیشبرد راهکارهای
مسالمتجویانه در بحران سوریه بهره بگیرد.
بدین
ترتیب، اگرچه ممکن است سخن گفتن از دگرگونیِ حماسِ مقاومت به حماسِ سیاسی
زود باشد، اما به نظر میرسد امروز تحولاتی در این جنبش به صورت تدریجی در
جریان است که در بلندمدت نمیتواند به نتیجهای جز دگرگونیِ یادشده
بینجامد. به عبارتی، تغییراتی که ضمن حفظ اصول، در رویکردها و ابزارهای
حرکت بر اساس این اصول صورت میگیرد، در بلندمدت توان متحول کردن اصول و
اهداف تأسیسی را نیز دارد. چنین تحولی در مورد حماس آغاز شده است و همچنان
که گفته شد و تجربهی سایر جنبشهای اسلامگرا همچون اخوانالمسلمین نشان
میدهد، آیندهی آن میتواند دگرگونیِ کلی این جنبش باشد.
پیشنهادهای راهبردی
گذشته
از ارجحیتهای جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت، حماس در مسیر تحول گام
نهاده است. این جنبش منافع و بهبود وضعیت خویش در سطوح داخلی و خارجی را در
پذیرش چنین تحولی میبیند. تحول یادشده دارای ابعاد منطقهایِ غیرقابل
کتمانی است که همچنان که بیان شد، میتوان این ابعاد را عوامل اصلی تحول
حماس به حساب آورد. در چنین شرایطی که حماس حرکت به سمت کشورهای عربی و
خروج از صفبندیِ منطقهای با محور مقاومت را ترجیح میدهد و این نظر در
میان کادر رهبری آن به تدریج در حال فراگیر شدن است، برای ایران و سایر
متحدانِ پیشین حماس در محور مقاومت، مهمترین مسئله میتواند پیشگیریِ از
فروغلتیدنِ کامل حماس در دامان کشورهای موسوم به محور اعتدال و حفظ
رابطهای مناسب با این جنبش باشد. به نظر میرسد حماس نیز در محاسبات
درونفلسطینی و نیز زدوبندهای منطقهایِ خویش، حفظ رابطهی مناسب با محور
مقاومت و به ویژه ایران را در عین تقویت رابطه با کشورهای عربی، بر گذر از
یک محور به محوری دیگر در منطقه ـکه طبعاً قدرت مانور آن را در این محور
جدید کاهش میدهدـ ترجیح میدهد.
یکی
از مسائل مورد اختلاف ایران و حماس چگونگیِ برخورد با بحران سوریه است.
حماس به وضوح خواستار سرنگونیِ اسد و رسیدنِ مخالفانش به قدرت در این کشور
است؛ مخالفانی که اخوانالمسلمین سوریه را در محوریت خویش دارند. روشن است
که روابط سازمانی، هرچند ضعیف و نیز علقهی ایدئولوژیک و نیز پیروی از
اخوانالمسلمین مصر و نزدیک شدن به کشورهای عربی، موجبات چنین تحولی در
حماس را فراهم آوردهاند. در چنین شرایطی بعید به نظر میرسد که مخالفت با
رویکرد حماس بتواند اهداف ایرانی را در بازگرداندن رابطهی قوی میان سوریه و
حماس محقق سازد.
حماس به صورتی
تدریجی سیاست خود در قبال سوریه را تغییر داد. این بدان معناست که این
تحولِ سیاسی مولودِ مجاب شدنِ رهبریِ حماس به لزوم تغییر سیاست خود در قبال
سوریه بود. لذا ایران باید از تبدیل شدنِ سوریه به باری استراتژیک در
روابطش با حماس اجتناب کند و از این رابطه برای پیشبرد راهکارهای
مسالمتجویانه در بحران سوریه بهره بگیرد. روابط نزدیک حماس با
اخوانالمسلمین در سوریه خود میتواند به عنوان حلقهی اتصال استفاده شود.
بهرهگیری از رابطه با حماس برای حل بحرانِ سوریه بسیار بیش از تلاش برای
بازگرداندنِ حماس به روابط پیشین با دمشق ـکه امید چندانی به موفقیتِ آن
نمیرودـ در جهت منافع ایران و نیز سوریه است.
یکی
از رویکردهایی که به نظر میرسد در ماههای اخیر مورد توجه جمهوری اسلامی
ایران قرار گرفته است، افزایش حمایت نظامی از جهاد اسلامی در راستای تشویق
حماس به بازگشت از سیاستهای نوین خویش است. نشانههای این سیاست را در
عملکردِ نظامیِ جهاد اسلامی در جنگ هشتروزهی اسرائیل علیه غزه و نیز
تصریح رهبریِ این سازمان به حمایتهای ایران دیدیم؛ اما این سیاست به چند
دلیل در روابط ایران با حماس مشکلساز است: حماس را به تلاش ایران برای
یافتنِ جایگزینی فلسطینی برای این جنبش مضنون میکند. این امر از یک سو
روابط حماس و جهاد را دچار چالش میکند و از سوی دیگر، با توجه به اینکه
تحول حماس تحت تأثیر مؤلفههای مختلف صورت گرفته است، نه تنها به عقبگردِ
حماس از سیاستهای نوینش نمیانجامد، بلکه این جنبش را با هدف جبران منبعِ
تسلیحاتی و مالیِ ایران، بیش از پیش، به کشورهای عربی نزدیک سازد.
فضای
نوین منطقهای منابع تسلیحاتی متعددی پیش روی حماس گذاشته است. همچنان که
پیشتر گزارشهای متعددی از قاچاق تسلیحات لیبی به غزه منتشر شده بود،[6]نه
تنها در بحران سوریه بلکه در روابط ایرانیعربی نیز مفید خواهد بود. در
جنگ هشتروزه بسیاری از تسلیحات واردشده از لیبیِ پس از قذافی مورد استفاده
قرار گرفت. نکتهی دیگر آنکه حمایت از جهاد اسلامی، میتواند به سرکوب این
جنبش از سوی حماس، که حکومتِ غزه را در دست دارد، بینجامد. بدین ترتیب،
حمایت از جهاد اسلامی باید در موازات استمرار حمایت از حماس انجام شود.
حماس اگرچه رویکردی نوین و طبعاً جدای از محور مقاومت اتخاذ کرده است، اما
در صورت استمرار حمایت ایران از این جنبش، طبعاً خود نیز حفظ این روابط را
ترجیح خواهد داد و این روابط،
نکتهی
واپسین آنکه گذشته از سوریه، جمهوری اسلامی ایران میتواند از امکاناتی که
تحول حماس در جهان عرب در اختیار این جنبش قرار داده است بهره بگیرد. در
این معنا، به جای رویارویی و مخالفت با سیاستها و رویکردهای نوین حماس،
باید به تحول ایجادشده به عنوان یک فرصت نگریست. همچنان که پیشتر بیان شد،
از حماس میتوان در راستای نزدیک شدن با اخوانالمسلمین سوریه بهره گرفت و
در پیشبرد راهحلی در این کشور سهیم شد؛ اما گذشته از سوریه،
اخوانالمسلمین اکنون در بسیاری از کشورهای عربی در قدرت است یا سهم مهمی
از قدرت را در دست دارد. حماس میتواند دروازهی اتصال جمهوری اسلامی ایران
با اخوانالمسلمین به عنوان سازمانی منطقهای باشد. آیندهی خاورمیانه را
اخوان شکل میدهد، از این منظر از دست دادنِ رابطهی قوی با زیرمجموعهی
فلسطینیِ این سازمان در فضای نوین منطقهای کار درستی به نظر نمیرسد. به
عبارتی، تلاش برای تحکیم رابطه با اخوانالمسلمین در سطح منطقهای و حفظ
رابطهی مناسب با حماس در سطح فلسطینی در آیندهی روابط ایرانیعربی تأثیر
مثبتی خواهد داشت.
پینوشتها:
1-Michael
Broning "Hamas Comes in From The Cold," Project Syndicate, 22 February
2012.
(http://www.project-syndicate.org/commentary/hamas-comes-in-from-the-cold)
2-بنگرید به احمدیان، پیشین.
3-Nathan
J. Brown "Is Hamas Mellowing?" Cernegie Endowment for International
Peace, 17 January. 2012
(http://carnegieendowment.org/2012/01/17/is-hamas-mellowing/921a)
4- .«حماس: ایران ستؤلب علیها الرای العام العربی بسبب دعمها للنظام السوری» القدس العربی، ٢٦ نوفمبر ٢٠١٢
5-Tomas Avenarius(2012) “Gaza ConflictA Boost to Hamas,” Qantara.d, November 19. (http://en.qantara.de/wcsite.php?wc_c=20180&wc_id=21958)
6-برای نمونه بنگرید به:
«"الوطن" شاهد عیان على تهریب السلاح إلى سیناء» الوطن بوابة الکترونیةشاملة، 29 ابریل 2012.
«الأهرام تستکشف طرق تهریب السلاح من لیبیا والسودان إلی سیناء»الأهرام، 23 یونیو 2012.
+ نوشته شده در یکشنبه پانزدهم اردیبهشت ۱۳۹۲ ساعت توسط علي پور
|
پيكار عليه ظالمان پيشه ماست